به نقل از ایسنا

مجیب مهرداد با بیان این‌که جامعه ایران شناخت زیادی از افغانستان ندارد، می‌گوید: امیدوارم کم‌کم بتوانیم باعث شویم شناخت بهتری از مردم و کشور ما نزد همزبانان ایرانی به وجود بیاید و این موضوع به نزدیکی بیشتر مردم و رفع کلیشه‌های برساخته سیاستمداران کمک کند. او همچنین با تشریح شعر افغانستان و تحولات آن می‌گوید استعدادهای شعری قربانی جبر جغرافیایی و تاریخی شده‌اند اما با این‌ حال به آینده شعر این کشور خوش‌بین است.

مجیب مهرداد، شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار افغانستانی است که تاکنون چند دفتر شعر به چاپ رسانده و یکی از مجموعه‌هایش به نام «گلادیاتورها هنوز هم می‌میرند» در سال ۱۳۸۶ برنده جایزه کتاب برگزیده نهادهای جامعه مدنی افغانستان برای صلح شده است. او  شعرهایی را نیز از شاعران مشهور جهان از جمله تاگور، گینزبرگ، مایاکوفسکی و غیره ترجمه کرده است. یکی از فیلم‌نامه‌های او به نام «فصل چهارم بهشت خاموش» نیز برنده جایزه بهترین فیلم‌نامه در مجموعه جوایز «رومی اواردز» افغانستان شده است. اما به تازگی مجموعه شعر «کوچه دلفین‌ها»ی این شاعر که این روزها در آلبانی به سر می‌برد برگزیده جایزه «شعر شاملو» شده است. در پی این موضوع ایسنا گفت‌وگویی با او داشته که مشروح آن  در ادامه می‌آید:

ارزیابی‌تان را از جوایز ادبی و تأثیری که می‌تواند بر شعر بگذارد، توضیح می‌دهید.

 یکی از عواملی که باعث می‌شود ادبیات رشد  کند، برگزاری جوایز ادبی است، زیرا جوایز ادبی در کنار این‌که به آفرینندگان آثار ادبی انرژی می‌دهد و احساس خلاقیت‌شان را زنده نگه می‌دارد، یک محک هم هست. شاعران و نویسندگان از طریق این جوایز، ارزش کار خود را محک می‌زنند و به ارزش کار خود پی می‌برند و این باعث می‌شود که کار و تلاش بیشتری داشته باشند و کیفیت کار خود را بهتر کنند و یا حداقل کیفیت کار خود را  تنزل ندهند.

جوایز ادبی بخشی از فرایند رشد و پیشرفت ادبیات در  تمام جوامع است؛ جایزه «گنکور» در  فرانسه و یا «پولیتزر» در کشورهای انگلیس‌زبان همان محک‌هایی است که جامعه و نویسندگان، وضعیت فرهنگی کار خود و کار دیگران را می‌سنجند و محک می‌زنند. این جوایز فوق‌العاده اهمیت دارد.

 

سیاست نمی‌تواند بر جاذبه‌های فرهنگ مشترک غلبه کند

 اهدای جایزه شعر شاملو به کتاب شعری از افغانستان چه تأثیری بر مراودات ادبی بین دو کشور می‌تواند داشته باشد، با توجه به این که ما پیشینه تاریخی و ادبی دیرینه‌ای با هم داریم که در دوره‌هایی از هم جدا افتاده‌اند.

منطقه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، مردمان فراوانی دارد و فرهنگ‌های زیادی در این منطقه هست. این مردم با فرهنگ‌های‌شان در تاریخ معاصر  و در جغرافیای‌های سیاسی محدود شده‌اند، در بسیاری از موارد دولت‌ها مانع روابط فرهنگی این مردمان می‌شوند و محدودیت ایجاد می‌کنند و نمی‌گذارند که مردم فرهنگ مشترک‌شان را تجلیل کنند اما واقعیت این است که حوزه سیاست با همه تلاش‌هایش برای محدود کردن و جدا کردن، نتوانسته‌ بر جاذبه‌های فرهنگ مشترک و تعلقات مشترک مردمان منطقه غلبه کند. در بین کشورهای ما، ایران و افغانستان، مردمان از اقوام گوناگون پیوندهای تاریخی دارند و این پیوندها همچنان تقویت شده و هیچ‌چیزی مانع نمی‌شود که مردم از فرآورده‌های فرهنگی خود در دو طرف مرز لذت ببرند و فرآورده‌های فرهنگی خود را تجلیل کنند.

جغرافیای سیاسی یک واقعیت دنیای معاصر است، دولت‌ها هستند و وجودشان انکارناپذیر است منتها نباید دولت‌ها مانع تجلیل شباهت‌های فرهنگی مردمان جغرافیای سیاسی متفاوت شوند. متأسفانه در تاریخ معاصر شاهد محدودیت‌هایی بودیم اما تحولات فرهنگی اخیر و دنیای مجازی، جغرافیای سیاسی را با تمام محدویت‌هایش بی‌اثر ساخته و مردمان همزبان و هم‌فرهنگ یکدیگر را می‌فهمند و از اقوام و زبان‌های گوناگون در این فضای مجازی در حال  گفت‌وگو، تبادل اطلاعات و نظر و ذائقه‌های فرهنگی هستند.  فکر می‌کنم این تحول دیجیتالی که آمده برای کسانی که در کشورهای مختلف زندگی می‌کنند و شباهت‌های فرهنگی دارند و می‌خواهند نزدیک هم باشند، از یکدیگر بیاموزند و همدیگر را بیشتر بشناسند پیامدهای خوبی داشته است و این فضا در شناخت بهتر همدیگر هم کمک می‌کند؛ تصوراتی که کشورهای منطقه از یکدیگر  دارند، بیشتر زاده روایت‌های سیاسی و منافع سیاسی دولت‌ها است که البته آن‌ها اجازه می‌دهند برخی از روایت‌ها عمومی شود ولی همه همیشه واقعی نیستند و بخش بزرگی از واقعیت نادیده می‌ماند.

 

جامعه ایران شناخت زیادی از افغانستان ندارد

فکر می‌کنم نزدیکی‌های فرهنگی مثلا جوایز ادبی و دیده شدن کار فرهنگیان و نویسندگان و شاعران افغانستان باعث می‌شود تصویر بهتری از مردم ما در ایران به وجود بیاید. البته ایران کشوری است که میزبان شمار زیادی از مهاجران افغانستانی است، می‌دانیم که مهاجران زندگی پرفراز و نشیبی داشتند؛ در کنار این‌که کار کردند تا به اقتصاد خانواده‌هاشان کمک کنند با شماری از محدودیت‌ها و تلخی‌ها هم روبه‌رو بودند که امیدوارم این رنج‌ها کمتر شود و مهاجران بتوانند از حقوقی که یک مهاجر در کشورهای دیگر برخوردار است، بخصوص آموزش کودکان، برخوردار شوند. کودکان مهاجر افغانستان حق دارند در ایران به آموزش مجانی دست یابند مانند تمام کشورهای دیگر که کودکان مهاجر از حق آموزش محروم نمی‌شوند، حتی مهاجری که بسیاری از پروسه‌های قانونی‌اش را تکمیل نکرده باشد از حق آموزش محروم نمی‌شود.  امیدوارم کودکان مهاجر افغانستان در ایران حق آموزش رایگان داشته باشند و ایران نیز مانند سایر کشورها وضعیت حقوقی مناسب کرامت انسانی مهاجران را برای‌شان ایجاد کند.

طبیعی است که جامعه ایران شناخت بسیار زیادی از افغانستان ندارد به جز جامعه نخبگان و فرهنگیان ایران، امیدوارم کم‌کم بتوانیم باعث شویم شناخت بهتری از مردم و کشور ما نزد همزبانان ایرانی به وجود بیاید و این موضوع  به نزدیکی بیشتر مردم و رفع کلیشه‌های برساخته سیاستمداران کمک کند، البته این مشترکات باید با نیت دفاع از حقوق یکدیگر در منطقه و حقوق تمام کسانی که زیر ستم هستند و برای دفاع از آزادی و حقوق بشر فعالیت می‌کنند تجلیل شوند. مراد من از همبستگی، پیوند عمیق و ارزشی است که همان گونه‌ای که ریشه در مشترکات دارد از سوی دیگر ریشه در ارزش‌هایی چون عدالت، آزادی و مدارا دارد.

 

شعر معاصر افغانستان ناشناخته است

ارزیابی شما از وضعیت شعر در افغانستان چگونه است؟

 نخستین شعرهای معاصر افغانستان، تقریبا همزمان با شعرهای نیما در ایران است؛  فکر می‌کنم در سال  ۱۳۱۵ یا ۱۳۱۶ نیما شعر ققنوس را می‌نویسد که به عنوان یکی از نمونه‌های استاندارد از کار شاعرانگی‌اش است. در همین دوره خلیل‌الله خلیلی شاعر برجسته افغانستانی نخستین شعرهای نیمایی را در افغانستان می‌نویسد مثلا شعر «سرود کوهسار» که همزمان با نیما و تحت تأثیر شعر نیما است. استاد خلیلی یکی از بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان زبان فارسی در زمان خود و شاید آخرین و مهم‌ترین شاعر قصیده‌سرای زبان فارسی بوده است که در منطقه کسی به قدرت او قصیده نمی‌نوشت اما او با تمام احاطه‌ای که به زبان کلاسیک فارسی داشت، از طریق مجله موسیقی که از ایران به افغانستان می‌آمد، با شعر نیمایی آشنا می‌شود. آن‌ها را می‌آزماید و اتفاقا مورد خشم انجمن ادبی کابل قرار می‌گیرد و در مجله کابل مطلبی را با این مضمون می‌نویسند، «حیف قریحه‌ای که به چنین ابتذالی روی آورده است».

تا دهه ۶۰ شاعران بزرگی در افغانستان ظهور کردند. اما شعر معاصر ما ناشناخته است و تحقیق و پژوهشی در این زمینه صورت نگرفته است. امیدوارم روزی  بتوانیم مقالات تحقیقی خوبی درباره شعر  معاصر افغانستان بنویسیم و این شعر مهم را معرفی کنیم.

 

شعر  پس از سقوط طالبان

بعد از سقوط دوره اول طالبان، نسلی از شاعران در افغانستان آمدند که امکانات بیشتر از نسل‌های پیش دارند؛ نسل ما تجربه خفقان دوران طالبان را داشت، هم با تاریخ معاصر افغانستان آشنا بود و در کنار  آن از طریق وسعت یافتن رسانه‌های اجتماعی نسبت به نسل قبل دسترسی بیشتری به منابع  فارسی و زبان‌های دیگر داشت، دوستی با شاعران ایرانی که حالا در جمع شاعران بزرگ و سلبریتی‌های ایران هستند، دسترسی به شعر و کتاب ایرانی که بی‌پیشینه بود، آشنایی با زبان‌ انگلیسی و بسیاری از زبان‌های دیگر و یا تحصیل در کشورهای دیگر _ مثلا من در هند  مستری (فوق لیسانس) گرفتم _ باعث شد آشنایی دست اول با شماری از شاعران بزرگ دنیا پیدا کنیم که این‌ یکی از وجوه امتیاز ما بر نسل‌های گذشته بود، البته در شاعران نسل پیش نیز تعدادی زبان ‌بلد بودند که زبان‌های دیگر را می‌فهمیدند مانند استاد واصف باختری، عبدالله نایبی‌، سمیع حامد و دیگران ... اما در نسل  ما تعداد شاعرانی که زبان می‌دانستند بیشتر بود، البته این امتیاز  از این نظر مطرح است که ما توانستیم به منابع بیشتری دسترسی داشته باشیم.

شعری که بعد از سقوط دوران اول طالبان توسط نسل ما به وجود آمد، شعر قابل اعتنایی در افغانستان است؛ سبک‌های مختلف، غزل، مثنوی و چهارپاره و شعرهای آزاد در سبک‌های مختلف و شعرهایی را که در ایران رواج داشت، در افغانستان آزمودیم، تفاوت شعر ما با شعر ایران غصه‌ها و درد و رنجی است که در شعرهای ما بیشتر است. در واقع احتمالا دلیلی که کتاب من برجسته و برنده جایزه شد این بود که توانسته بودم بین رنج‌ها و تحولاتی که در کشورم اتفاق می‌افتد، مانند جنگ، فقر و آوارگی و مهاجرت و شعر پیوند متعادل ایجاد کنم، یعنی شعرم نه به شعار محض تبدیل شود و نه به‌گونه‌ای باشد که کسی سر درنیاورد که این شعر چیست و چه چیزی را می‌خواهد بیان کند. من به تلفیق  متعادلی از شعر و درد و رنج مردم در این مجموعه رسیده‌ام.

سال‌های زیادی است که شعر می‌خوانم، نسل ما در افغانستان با تمام تحولات شعری در ایران آشنایی و نزدیکی عمیق دارد، ما تمام سبک‌های شعری را با مبانی تئوریک و نمونه‌هایش در کابل و بلخ و هرات و بدخشان و سایر ولایات افغانستان خوانده‌ایم و با زیر و بم‌ شعر معاصر ایران کاملا  آشنایی داریم، در کنار آن به زبان آشنایی داشتیم و من شعر معاصر انگلیس و چین تا اسپانیا و امریکای لاتین را جست‌وجو می‌کردم که به زبان انگلیسی بخوانم  که محصول آن‌چه گفتم مجموعه شعر «دلفین‌ها» هست و خوشحالم و امیدوارم این مجموعه نماینده خوبی از شعر افغانستان شود و دریچه‌ای در ایران باز کند تا شعر و داستان افغانستان بیشتر دیده و خوانده شود.

 

شاعرانی که قربانی جبر تاریخ و جغرافیا شده‌اند

 آینده شعر را در این دیار چگونه می‌بینید؟

ما شاعران بسیار مستعدی داشتیم، این استعدادها در تمام نسل‌های شعر افغانستان وجود داشته است. در نسل‌های پس از  دهه ۴۰ که وارد ادبیات افغانستان شده‌اند، ما با استعدادهایی در حد نبوغ طرف هستیم اما به دلیل این‌که جامعه ما، جامعه درگیر جنگ و کودتا و نابسامانی و تحولات  شتاب‌آلود سیاسی بود، هیچ‌گاه به آن ثباتی که بتوانیم یک فضای فرهنگی پویا و بالنده ایجاد کنیم، نرسیدیم و به همین دلیل استعدادهای درخشان ادبیات معاصر ما حیف شدند، این استعدادها قربانی جبر جغرافیایی و  جبر تاریخ و  سرنوشت ملی‌شان شدند.

نسل ما نسلی است که حداقل ۲۰ سال ثبات را تجربه کردیم، امکان دسترسی به منابع مختلف و گسترده را داشتیم و فکر می‌کنم در دهه‌های آینده شاهد ظهور چهره‌های درخشانی باشیم که شاید نماینده شایسته شعر و داستان افغانستان باشند؛  هم در نسل ما  این ظرفیت وجود دارد و  هم نسلی که بعد از ما وارد شده، آن‌ها توانایی بسیار  فراوان و اشتیاق فراوانی برای آموختن و نوشتن دارند. من شخصا به آینده ادبیات افغانستان بسیار امیدوار هستم.

 

به دنبال شعر عینی و دیداری

درباره مجموعه‌ شعرتان هم اگر توضیحی بدهید ممنون می‌شوم.

 دوستانی که با شعرم آشنایی دارند می‌دانند تقریبا بعد از مجموعه شعر «مخاتب» که مجموعه «سربازها» را چاپ کردم، سمت پرداخت‌های تماتیک رفتم و کوششم این بود در هر مجموعه‌ای صدای واحد داشته باشم و اشعار در مجموعه شعرم مانند اجزای یک سمفونی باشد، فکر می‌کنم این موضوع تأثیر یک مجموعه را بیشتر می‌کند و به همین خاطر  مجموعه «سربازها» را نوشتم که درباره جنگ و سربازهایی است که به افغانستان حمله کردند مانند سربازهای شوروی، سربازهای امریکایی و طالبان،  سربازهایی که گرفتار مصیبت‌ جنگ بودند، مصیبت جنگ که ماهیتش فاجعه و درد و رنج و جابه‌جایی و غربت بود و هرگز  دنبال شعارهای دروغین جهان‌وطنی در دوران ایدئولوژی و دوره اخیر  نبوده‌، سرباز بیش از این‌که به یک ایدئولوژی و شعار  فکر کند به فاجعه‌ای که درگیر آن بوده فکر می‌کرده، به زادگاهش فکر می‌کرده و به زندگی و خانواده‌اش فکر می‌کرده است.  در واقع «سربازها»ی من روایت قصه‌های سربازهاست و پیش از آن مجموعه «مخاتب» را داشتم که تجربه‌های فراوانی از لحاظ سبک در آن دیده می‌شود، از  سبک آوانگارد شبیه شعر دهه ۷۰ ایران، تا سبک ساده که به عنوان شاخه‌هایی از شعر ایران در دهه‌های ۷۰ تا کنون ادامه دارد و یا شعر فاخر که در دهه ۴۰ نوشته می‌شود، این اثرات را در این مجموعه می‌بینید که شماری از بهترین شعرهای من در آن مجموعه و مجموعه «سربازها» است.

 در این مجموعه‌های تماتیک‌ کوشش می‌کنم یک‌سری شباهت‌های کلی به لحاظ فضا و سبک و محتوا وجود داشته باشد. مجموعه شعر «کوچه دلفین‌ها» از لحاظ محتوا اجتماعی است و زبانش به لحاظ سبکی با شعرهای دیگرم تفاوتی ندارد و یا تفاوتش کم است. هدفم از این شعر ترسیم فاجعه‌ای است که هموطنان من گرفتارش  بودند. باورم این است که برای بیان وضعیتی که گرفتارش هستیم به تصویر  نیاز بیشتری داریم و برای ایجاد  همدردی بیشتر و رسیدن به درک متقابل درباره فاجعه افغانستان به شعری نیاز داریم که تصویر عینی و دیداری داشته باشد. برای همین من سال‌هاست که دنبال این نوع شعر در سراسر جهان می‌گردم.  شعر من فضای عینی دارد و شعر آبجکتیو است. به لحاظ مضمونی و هم به لحاظ تصویری و زبانی اگر متوجه تصویرهای شعر باشید، شما تصاویر قابل دید مانند تصاویر سینما در  شعر من می‌بینید که دلیلش از یک‌سو علاقه زیادی است که به فیلم دارم و زیاد فیلم زیاد می‌بینم از سوی دیگر علتش جست‌وجوی من در شعر جهان برای یافتن چنین کیفیتی در شعر بوده است.

 از زمانی که به این نتیجه رسیدم که شعر معاصر ما، چه ایران و چه افغانستان، بسیار شعر ذهنی‌ای است و به لحاظ زیبایی‌شناسی از تصاویر استعاره‌ای استفاده می‌شود و تتابع  اضافات تصاویر را منقطع و انتزاعی و به‌شدت ذهنی می‌سازند، به سمت گونه‌های شعر عینی رفتم. البته یاد کنم که در ایران تجربه‌های فراوانی شده و تغییرات زیاد بوده و هر دهه سبک تازه می‌آمده اما  در افغانستان ریتم تحولات بسیار کند بوده،  فکر کردم با استفاده از عینت‌گرایی هایکو ژاپنی و لندی‌های زبان پشتون در افغانستان و کارهای شاعرانی مانند ازرا پاوند در امریکا شعر ما هم باید از آن فضای ذهنی و استعاره‌ای درون‌گرا و غیردیداری بیرون شود. البته من این تلاش را با شاعرانی مانند  وحید بکتاش داشتیم و تلاش‌مان این بود که شعر معاصر _ به‌خصوص نیمایی _ افغانستان از جهان ذهنی که گرفتارش بوده است،  بیرون شود.

شعر به لحاظ سبکی شعر کاملا تصویری باشد، تصویر به معنای تصویر دیداری و عینیت‌گرایانه است و به لحاظ مضمونی به مسائل روز و رنج‌های عینی و ملموس افغانستان تعلق دارد. وقتی شعر انتزاعی می‌گویم مرادم شعرهایی برآمده از استبداد و خفقان سیاسی در دهه‌های  ۵۰-۶۰ است که شاعران کوشش می‌کردند پیام خود را به گونه‌ای بیان کنند که حکومت‌های استبدادی بعد از کودتا،  آن‌ها را نیابند، به همین خاطر در جو اختناق سبک درون‌گرایانه و ذهنی به وجود آمد. به عنوان شاعری که شعر آزاد کار می‌کنم تلاش من این بود که از آن فضا شعر آزاد را  بیرون بکشم. البته شاعران دیگری نیز با الهام گرفتن از شعر ساده ایران زبان شعر را منعطف‌تر کرده بودند، طبیعی است که در دهه ۸۰ خورشیدی با سبک‌های معاصر شعر ایران آشنا بودیم و این سبک‌ها اثراتی داشتند و با زبان انگلیسی و فضای شعری آن‌ها هم آشنایی پیدا کردیم و از مجموع این‌ها به چیزی رسیدیم که فعلا هست.

 انتهای پیام

ارسال نظر

دیگر رسانه‌ها

بیشتر

اطلاعیه و بیانیه‌ها