توضیحات حافظ موسوی دربارهی جایزهی شعر شاملو
روایتی دیگر از مناقشه «داوری»
روز چهارشنبه دوم اسفند، روزنامهی ایران در اقدامی تأملبرانگیز دو صفحه از این روزنامهی کثیرالانتشار را به واکاوی دربارهی جایزهی شعر شاملو اختصاص داد.
روز چهارشنبه دوم اسفند، روزنامهی ایران در اقدامی تأملبرانگیز دو صفحه از این روزنامهی کثیرالانتشار را به واکاوی دربارهی جایزهی شعر شاملو اختصاص داد. نخستین پرسشی که برای من مطرح شد این بود که چه شده است که این روزنامه چنین اهمیتی برای جایزهی شعر شاملو قائل شده و تا بدین حد نگران سرنوشت شعر و ادبیات ایران شده است؟! پاسخ این پرسش را شاید بتوان در مقدمهای پیدا کرد که آقای سایرمحمدی _گردآورندهی این مطالب_ نوشته است. ایشان نوشته است: «از جایزه کتاب سال گرفته تا جایزه قلم زرین، کتاب سال دفاع مقدس جایزه شهید حبیب غنیپور و... همیشه از سوی گروهی بهظاهر مستقل در عرصه ادبیات با این مسأله مواجه میشد که داوری این جوایز حساب شده، هدایت شده است و مستقل و منصفانه نیست بلکه جایزه دولتی و وابسته بهدولت است.» حرف سایر محمدی کاملاً روشن است. اما در سخن ایشان دو نکتهی قابل تأمل وجود دارد: نخست این که روشنفکران و نویسندگان مستقل واقعاً مستقل نیستند، بلکه «ظاهراً» مستقلاند! نکته دوم و مهمتر این که گویا ایشان به این نتیجه رسیده است که دفاع مستقیم از جوایز دولتی در بین اهالی ادبیات خریدار چندانی ندارد، بنابراین تنها راه موجود این است که به مردم چنین القا کنیم که جوایز مستقل ادبی، از جمله جایزهی مهم جایزهی شعر احمد شاملو هم مثل جوایز دولتی، هدایتشده و چنین و چناناند! به عبارت دیگر، حالا که نمیتوانید از آن یکی دفاع کنید، پس این یکی را تخریب کن. همین. نقش دوم این سناریو را، دانسته یا نادانسته خانم پروین سلاجقه بازی کرده است. این که میگویم سناریو دلیلش این است که تمام پرسشهایی که پیش روی ایشان و بقیه گذاشتهاند کاملاً جهتدار است. پرسشگر یا مصاحبهکننده که به عنوان روزنامهنگار، دست کم برای حفظ ظاهر هم شده باید ژست بیطرفی بگیرد، خودش یک پای دعوا و گاه حتی کاسه داغتر از آش است. مثلاً خانم معصومه تیرگریان در مقدمهی گفتو گو با خانم سلاجقه میگوید: «اما در جریان برگزاری نخستین دورهی جایزهی شعر شاملو در کنار شاپور جورکش شاعر و منتقد شیرازی، مسائل پشت پرده و دستهایی که خط میدادند را دیده که به اعتراض برخاست، اما نه فریادش شنیده شد و نه رویکرد مسالتجو و اعتراضش دیده شد و ...» بگذریم.
چرا پروین سلاجقه حقیقت را به مسلخ برد؟
پروین سلاجقه در این گفتو گو حرفهایی زده که متأسفانه هیچ کدامشان حقیقت ندارد. اولاً ایشان میگوید در جریان داوری نخستین دورهی جایزهی شعر احمد شاملو شاهد وقایع عجیب و غریبی بوده و از جمله متوجه شده است که یک «دست پنهانی» دارد همهی امور را دیکته میکند و... (نقل به مضمون) اما جالب این که این خانم محترم که این همه از مسئولیت در قبال نام احمد شاملو و ادبیات ایران سخن گفته و میگوید: «خود را مسئول میدانم در برابر وجدان، در مقابل جامعه ادبی و در پیشگاه تاریخ» دست کم تا دو سال پس از آن دوره، هیچگاه اقدام به افشای چنان فجایعی نکرد! ایشان گفته است پس از اتفاقاتی که در آخرین نشست هیأت داوران رخ داد، دچار عذاب وجدان شده و خودش را سرزنش کرده که چرا در همان جلسه اعلام انصراف نکرده است و این در حالی است که ایشان با آن همه احساس مسئولیت و عذاب وجدان، بنا به گفتهی خودشان «بعد از جایزه به صورت تلویحی در مصاحبهای کوتاه نارضایتی خود را اعلام کرده است». کاش میگفتند کی؟ کجا؟ به چه کسی؟ چه گفتهاند؟ چرا کوتاه؟ با آن همه احساس مسئولیت و عذاب وجدان چرا فقط تلویحی؟! اما اصل ماجرا از این قرار است که کتاب «زنی دور از خاورمیانهای نزدیک» ایشان که در سال ۹۴ منتشر شده بود در دورهی دوم جایزهی شعر شاملو در زمرهی کتابهایی بود که مورد داوری قرار گرفت و رأی لازم را برای ورود به مرحلهی بعد به دست نیاورد. پس از اعلام نتایج داوری مرحلهی اول، خانم سلاجقه با من تماس گرفت و به شدت اعتراض کرد به این که کتابش جزو کاندیداها اعلام نشده است و از آن پس علم مخالفت با این جایزه را برافراشت.
ایشان مدعی است که در اعتراض به ساز و کار و روند داوری دورهی اول اعتراضات خود را کتباً به بنیاد احمد شاملو اعلام کرده است. اما نمیگوید چرا این نامه را دو سال بعد، یعنی در مهرماه سال جاری نوشته است؟ و نه پس از اعلام نتایج دورهی اول که موجب آن همه عذاب وجدان برای او شده بود! حالا بگذریم از این که آن نامه به صورت سرگشاده در کانال تلگرام ایشان و بعداً در روزنامهی همدلی منتشر شده و هرگز برای مؤسسۀ الف.بامداد ارسال نشده است. ایشان در همین گفتوگو با روزنامهی ایران آشکارا به دیگر داوران جایزه توهین میکند و میگوید: «برخی داوران اصلاً کتابها را نمیخواندند و اینطور در ذهن ما تداعی میشد که این افراد نقش و حضوری تزئینی در جمع داوران دارند.»
خانم محترم! کدام یک از داوران؟ فرشته ساری؟ شهاب مقربین؟ محمد ضیمران؟ حسن عالیزاد؟ خلیل درمنکی؟ احمد پوری؟ انوشه سالیانی؟ شاپور جورکش؟ کدام یک از اینها کتابها را نمیخواندند؟ شما از کجا میدانید که نمیخواندند؟
ایشان در ادامهی همین مطلب میگوید: «از طرف دبیر جایزه و سرپرست بنیاد به ما داوران اعلام شد که ما یک داور غایب داریم. واقعیت این است که هویت این داور غایب هیچ وقت برای ما مشخص و معلوم نبوده. یعنی به ما گفته شد که این داور غایب یک آقای دکتر روانشناسی هستند که دفتر کار خودشان را در اختیار بنیاد شاملو گذاشتند تا داوران نشستها و جلسات خود را در آن جا برگزار کنند. به همین دلیل بنیاد شاملو خواستند که ایشان هم جزو داوران باشند.» و در جای دیگری از همین گفتوگو میگوید: «این شخص مورد نظر با رأی همان داور غایب، برندهی نهایی اعلام شد نه رأی گروه داوران یا اجماع اکثریت داوران.» خانم سلاجقه موضوع این به قول خودشان «داور نامریی و غایب» را اخیراً _یعنی دو سال بعد از کشف محیرالعقولشان_ با چنان آب و تابی برای رفیق سادهدل من شاپور جورکش بیان کرده است که او در همان شماره روزنامهی ایران گفته است: «اما آنچه دکتر سلاجقه همین یک ماه پیش به من گفتند نه تنها خیالم را راحت کرد بلکه سبب شرمساری من شد. خانم دکتر سلاجقه گفتند بعد از مراسم اهدای جایزهی دورهی اول، آقای حافظ موسوی به ایشان گفتهاند که آن جایزه یک داور مخفی هم از سوی خانم سرکیسیان داشته که خودش برندهی اول بوده و این امر یعنی آن داوران اولیه و همهی داوران تزریقشده بعدی کارشان کشک بود و نتیجهی از پیشرقمخورده توسط یک هیأت ۱ نفره، نظارت و کنترل انتصابی میشده و کل جریان چند ماههی داوری یک نمایش بوده است.»
به راستی که من هرگز گمان نمیکردم کسی که خود شاهد و ناظر روند داوری بوده و علاوه بر آن در دو سه دوره جایزهی کارنامه با من همکاری داشته است به این راحتی چنان دروغ شاخداری را باور کند. اما بگذارید اصل ماجرای آن داور غایب را بگویم تا دستکم آقای جورکش متوجه شود که چه کلاهی سرش رفته است. اما پیش از آن لازم است اشاره کنم که نهادی به نام بنیاد شاملو وجود ندارد. برگزارکنندهی جایزهی شعر احمد شاملو «مؤسسهی فرهنگی پژوهشی الف.بامداد» است که سرپرست ندارد بلکه هیأت مدیره و مدیر عامل دارد.
دروغهای شاخداری که شاپور جورکش باور کرد
ما برای مرحلهی دوم داوری نخستین دورهی جایزه قرار بود کارشناسانی از رشتههای مختلف علوم انسانی را که در عین حال خوانندگان جدی ادبیات باشند، برای مشارکت در داوری دعوت کنیم. در حوزهی روانشناسی و روانکاوی دو گزینه در جمع هیأت امنا تأیید و تصویب شده بود و قرار بود چنانچه گزینهی اول دعوت ما را نپذیرفت به گزینهی دوم مراجعه کنیم. گزینهی اول ما آقای دکتر محمد صنعتی بود. من با او تماس گرفتم و ایشان در آن مقطع خاص به علت مشغلهای که داشتند دعوت ما را نپذیرفتند و قول دادند که در دورهی بعد حتماً همکاری خواهند کرد و چنین نیز کردند. گزینهی دوم ما آقای دکتر انوشه سالیانی بود که من نمیشناختمشان و یکی از اعضای مؤسسه الف. بامداد _نه خانم سرکیسیان_ او را معرفی کرده بود. ایشان با اشتیاق فراوان دعوت ما را پذیرفت و همان اول اعلام کرد که به خاطر موقعیت ویژه شغلیاش ممکن است نتواند در جلسات حضور پیدا کند. این که خانم سلاجقه میگوید داور غایب در واقع به این دلیل است که آقای دکتر انوشه سالیانی نتوانست در دو جلسهی نهایی هیأت داوران شرکت کند. ایشان تمام کتابها را خوانده بود و علاوه بر اعلام سه کتاب برگزیدهی خود، معیارهای انتخابهایش را هم جزء به جزء همراه با ریز نمرات هر یک اعلام کرده بود. خانم سلاجقه میگوید هویت این داور غایب هیچ وقت برای ما مشخص نشد. داوران دیگر میتوانند شهادت بدهند که من در جلسهی هیأت داوران مطلبی را که ایشان در مورد سوابق تحصیلی و علمی خود نوشته بود خواندم و گفتم که ایشان عذرخواهی کردهاند که نمیتوانند بیمارانی را که برای همان روز و ساعت از او وقت گرفتهاند پشت در مطب بگذارند. هیچکس هم اعتراضی به این موضوع نداشت. ضمناً برخلاف ادعای خانم سلاجقه، نه تنها هیچ یک از جلسات ما _که البته بیش از دو جلسه نبود و هر دو در دفتر مدیرعامل مؤسسه الف.بامداد تشکیل شد_ در دفتر آقای دکتر انوشه سالیانی برگزار نشد، بلکه ایشان جز همین مورد داوری هیچ همکاری دیگری با مؤسسه الف.بامداد نداشته است. من واقعاً نمیدانم هدف خانم سلاجقه از ساختن چنین داستانهای عجیب و غریبی چیست؟! آیا ایشان تصور میکند چون داوران کتاب سال جمهوری اسلامی ایران فلان کتاب او را شایستهی دریافت جایزه تشخیص داده است، پس هر هیأت داورانی که کتاب ایشان را نپسندد حتماً زیر کاسهی آن جایزه نیمکاسهای هست؟! یا للعجب! آیا این که داوران یک جایزه، غلط یا درست، کتاب ایشان را مستحق نامزدی جایزه تشخیص ندادهاند، ارزش آن را دارد که انسان بدیهیترین اصول اخلاقی را زیر پا بگذارد؟! این سؤال را به درجاتی خفیفتر از آقای شمس آقاجانی هم میتوان پرسید. حیف یک شاعر نیست که خودش را آنقدر کوچک کند که زبان به انتقاد و گلایه از هیأت داوران یک جایزه _هر جایزهای که میخواهد باشد_ بگشاید که چرا کتاب مرا انتخاب نکردهاید؟!
دلیل انصراف شاپور جورکش از داوری جایزه احمد شاملو چه بود؟
خانم سلاجقه گفته است: «دلیل انصراف آقای جورکش ابهاماتی بود که در روند داوری جایزه وجود داشت.» سرکار خانم سلاجقه آیا شما براستی به یاد نمیآورید که موضوع اختلاف آقای شاپور جورکش با بقیه داوران از جمله خود شما چه بود؟! اگر حوصله کنید و این مطلب را تا انتها بخوانید به یاد خواهید آورد که آقای شاپور جورکش اصرار داشت که کتاب «روبهرو در سه پرده» که از میان جمع ۹ نفرهی داوران فقط ۱ نفر _یعنی خود آقای جورکش_ به او رأی داده بود، حتماً باید جزو برندگان جایزه اعلام شود و دیگران نمیپذیرفتند. اگر یادتان باشد پس از استدلالهای مفصل آقای جورکش در دفاع از کتاب مورد نظرش، شما هم مانند مابقی داوران حاضر نشدید به آن کتاب رأی بدهید و ندادید. چنین شد که او گفت حالا که این طور است پس لطفاً نام مرا از هیأت داوران مرحلهی نهایی حذف کنید.
خانم سلاجقه در بخش دیگری از صحبتهایش میگوید در مراسم اهدای جوایز در منزل احمد شاملو، حافظ موسوی هم بیانیهی هیأت داوران را خواند، هم شعرهای خودش را میخواند، هم شعرهای شاعرانی را که کتابشان برگزیده شده بود و اعتراض دارند که چرا اجازه ندادهام خود شاعران شعرهایشان را بخوانند.
سرکار خانم دکتر! از شما بعید است که چنین بیپروا و بدون سند و مدرک بگویید. فیلم مراسم موجود است و غیر از شما دیگرانی هم در آن جلسه بودند. کاش لااقل از یکی سؤال میکردید! اولاً بیانیه را خانم ساری خواند نه من، ثانیاً من کی شعر خودم را در آن جلسه خواندم؟ اگر یادتان باشد من کتابهای برگزیده را جلد کرده بودم برای این که پیش از اعلام عنوان کتاب برگزیده معلوم نشود که من از چه کتابی و کدام شاعر دارم شعر میخوانم. نمیدانم چطور به یاد نمیآورید که من پس از خواندن یک شعر از هر یک از کتابهای جلدشده اعلام میکردم که این شعر از کدام کتاب و کدام شاعر است و از آن شاعر دعوت میکردم بیاید حرف بزند یا شعر بخواند، چنانکه یکی دو نفر از شاعران برگزیده از قضا شعرهای بلندی خواندند. فیلم مراسم هم موجود است. وقتی گزارش کامل مراسم پایانی نخستین دورهی جایزهی شاملو منتشر شده است و در آن گزارش و فیلمها باطل و دروغ بودن همه ادعاهای او آشکار است، چگونه میتوان دیگر ادعاهای پروین سلاجقه را باور کرد؟! از شما سؤال میکنم اگر صادقانه آن مراسم را به یاد بیاورید پیش وجدان خودتان آسوده خاطر خواهید بود که چنین بیپروا هرچه دلتان خواسته گفتهاید؟!
اما آقای جورکش در مقدمه مقاله خود «تخمین عیار شعر با شیوه دموکراسی شمارشی» نوشته است: «مگر نه این مسائلی که به وجود آمده به این خاطر است که برخی میخواهند برای دیگران تعیین تکلیف کنند؟ اگر نوشته من هم شائبه تعیین تکلیف درست کند چه؟»
من به آقای جورکش توصیه میکنم این مطلب را تا انتها بخوانند تا یادشان بیاید که چه کسی اصرار داشت که الا و بلا باید برای دیگران تعیین تکلیف کند. آقای شاپور جورکش میگوید حافظ موسوی گفته است «مگر در شهرستانها هم شاعر زن وجود دارد؟!» همه کسانی که مرا میشناسند میدانند که این ادبیات، ادبیات من نیست. آقای جورکش اگر انصاف میداشت میتوانست به عملکرد من در کارنامه، اعم از مجله و جایزه و نیز کتابهایی که در انتشارات آهنگ دیگر منتشر کردیم، مراجعه کند تا تخیل خودش را به من نسبت ندهد. ایشان گفته است: «از حافظ موسوی پرسیدم نقش داورهایی که از سایر حوزههای علوم انسانی دعوت شدهاند در تعیین نتایج نهایی چقدر تعیینکننده است و حافظ خیالم را راحت کرد که وظیفه آنان این است که روی همان چند دفتری که از سوی هیأت اولیه داوری انتخاب شدهاند فقط از زاویههای گوناگون نظر دهند.» عجبا! یعنی فقط بخوانند و نظر بدهند ولی حق رأی نداشته باشند! من کی چنین حرفی زدهام؟! من از همان ابتدای کار در بیش از ۱۰ مصاحبه و مطلب بارها اعلام کردم که هدف ما از برگزاری این شکل از داوری چیست. آقای جورکش نوشته است: «حافظ موسوی از حرفهایی که روزهای آخر برای جلوگیری از انصراف من زد این بود که آیدا خانم گفته کتاب نام دیگر دوزخ هم باید جایزه شاملو را بگیرد» آقای جورکش! من نه در روزهای آخر بلکه در همان روزهای اول که از شما برای داوری دعوت کردم، به شما گفتم خانم آیدا با شعرتان آشناست و از قضا در جلسه تعیین داوران گفته است که برای مثال کتاب نام دیگر دوزخ «میتوانست» برنده جایزه شعر احمد شاملو باشد. دقت کنید: «میتوانست»، نه اینکه میتواند. آخر چطور فکر میکنید من که هم دبیر جایزه کارنامه بودم، هم داور آن جایزه و علاوه بر آن در مورد آن کتاب مطلب نوشتهام و چاپ هم شده است، یادم رفته باشد که ما به آن کتاب در سال ۸۰ جایزه دادهایم؟! آقای جورکش نوشته است: «معنای وسیعتر دموکراسی این است که داوران با بحث اقناعی یکدیگر را متقاعد کنند و بعد رأیگیری شود» مگر ما این کار را نکردیم؟! مگر در ۲ جلسه طولانی که بیشترین وقتش را به شما اختصاص دادیم، ۷ نفر از داوران حاضر در جلسه توانستند شما را متقاعد کنند که چرا اصرار شما مبنی بر اعلام فلان کتاب _یعنی کتابی که تنها ۱ رأی داشت: رأی شما_ به عنوان یکی از برندگان جایزه، نه عقلانی است نه منطقی و نه اخلاقی. مگر بعد از ساعتها بحث و جدل مجدداً رأیگیری نکردیم؟! آیا شما حاضر شدید نتیجه رأیگیری را بپذیرید؟! آیا به نظر شما «معنای وسیعتر دموکراسی» این است که همه حق دارند حرف خودشان را بزنند، ولی در نهایت باید حرف من را بپذیرند؟!
آقای جورکش، خانم سلاجقه و گردانندگان و گردآورندگان آن مطالب مدعی شدهاند که عملکرد ما شفاف نبوده است. حالا لطفاً به من اجازه بدهید که کل روند داوری دورهی اول و هر آنچه را که گذشته است به طور شفاف بیان کنم. ما برای داوری مرحلهی اول، سه داور داشتیم: آقایان شاپور جورکش، خلیل درمنکی و شهاب مقربین. این داوران از بین ۱۵۹ مجموعه شعر ۲۲ مجموعه را برای راه یافتن به مرحلهی بعد انتخاب کردند که اسامی آنها در رسانهها اعلام شد. برای داوری در مرحله بعد علاوه بر سه داور نامبرده، خانمها فرشته ساری، پروین سلاجقه، آقایان احمد پوری، انوشه سالیانی، محمد ضیمران و حسن عالیزاده دعوت ما را پذیرفتند و هیأت داوران ۹نفره مرحلهی دوم و نهایی تشکیل شد. این هیأت پس از مطالعهی ۲۲ مجموعهی یادشده نخستین جلسهاش را روز سهشنبه ۲۴ آذرماه تشکیل داد. در این جلسه که از ساعت ۴ بعد از ظهر تا ۹ شب طول کشید، آقای انوشه سالیانی چنانکه از پیش اعلام کرده بود حضور نداشت و آرای خود را همراه با شرح سوابق علمیاش و معیارهایی که برای داوری در نظر داشته است به صورت کتبی فرستاده بود که هنگام رأیگیری قرائت شد. (این متن با دستخط ایشان نزد من موجود است.)
آقای جورکش هم در این جلسه حضور فیزیکی نداشت؛ اما از آنجا که قرار بود هر یک از داوران دلایل انتخابهای خود را بیان و از انتخابشان دفاع کنند، آقای جورکش طبق قراری که من با ایشان گذاشته بودم از طریق تلفن بهجمع پیوست و فعالانه در بحثها مشارکت کرد. در نهایت رأیگیری کردیم و انتخابهای داوران به شرح زیر مشخص شد:
خانم ساری: مدارک جعلی، منظومه بازگشت و عشق پاشنه آشیلم بود
خانم سلاجقه: اندوه تحمیلی، پذیرفتن، این کشتی پر اسرار
آقای پوری: منظومه بازگشت، پذیرفتن، اندوه تحمیلی
آقای مقربین: منظومه بازگشت، این کشتی پر اسرار، مدارک جعلی
آقای درمنکی: این کشتی پراسرار، خدای مهربان باقی است، مدارک جعلی
آقای سالیانی: منظومه بازگشت، پذیرفتن، درخش شبانه سیب سیاه
آقای جورکش: روبهرو در سه پرده، اندوه تحمیلی، مدارک جعلی
آقای ضیمران: اندوه تحمیلی، منظومه بازگشت، این کشتی پراسرار
آقای عالیزاده: اندوه تحمیلی، این کشتی پراسرار، به مته فکر میکنم
پس از رأیگیری مشخص شد که کتابهای آقایان فرزاد آبادی، علی باباچاهی و شمس لنگرودی هر کدام با ۵ رأی مشترکاً برگزیدگان هیأتداوران هستند؛ اما آقای جورکش در همان جلسه با اعلام این ۳ نفر به عنوان برگزیدگان جایزه مخالفت کرد و گفت جایزه حتماً باید به ۳ نفر از جوانها داده شود وگرنه از جمع هیأتداوران کنار خواهد کشید. بقیه داوران با پیشنهاد آقای جورکش موافق نبودند و قرار بر این شد که بیانیهی هیأت داوران بر اساس همین رأیگیری نوشته شود؛ منتها برای جلوگیری از هر گونه سوءبرداشت، ریز آرا نیز در بیانیه گنجانده شود. بر اساس این تصمیمگیری پیشنویس بیانیهی هیأتداوران به شرح زیر تنظیم و جهت اخذ تأیید برای تک تک اعضای هیأت داوران ارسال شد:
«هیأت داوران نخستین دورهی جایزهی شعر احمد شاملو پس از بررسی ۲۲ مجموعه شعر راهیافته به مرحلهی نهایی، آرای خود را به ترتیب حرف الفبایی نام کتابها به شرح زیر اعلام میدارد:
۱. اندوه تحمیلی، اثر فرزاد آبادی، انتشارات بوتیمار، ۵ رأی
۲. این کشتی پراسرار، اثر علی باباچاهی، انتشارات نگاه، ۵ رأی
۳. به مته فکر میکنم، اثر مریم فتحی، انتشارات نگاه، ۱ رأی
۴. پذیرفتن، اثر گروس عبدالملکیان، نشر چشمه، ۳ رأی
۵. خدای مهربان باقی است، اثر آرشالله وردی، ۱ رأی
۶. درخش شبانه سیب سیاه، اثر م. مؤید، انتشارات داستانسرا، ۱ رأی
۷. روبهرو در سه پرده، اثر محمد حسن مرتجا، انتشارات بوتیمار، ۱ رأی
۸. مدارک جعلی، اثر سعدی گلبیانی، نشر چشمه، ۴ رأی
۹. منظومه بازگشت، اثر شمس لنگرودی، نشر چشمه، ۵ رأی
۱۰. و عشق پاشنه آشیلم بود، اثر الهام حیدری، ۱ رأی.
توضیح این که در این مرحله هر یک از داوران از بین ۲۲ اثر یادشده، ۳ اثر منتخب خود را اعلام کردهاند که در نتیجه ۲۷ رأی مأخوذه از ۹ داور به شرح فوق به ۱۰ کتاب تعلق گرفته است. بدین ترتیب هیأت داوران با تقدیر از خانمها الهام حیدری و مریم فتحی و آقایان آرش اللهوردی، گروس عبدالملکیان، سعدی گلبیانی، محمدحسن مرتجا و م. مؤید، سه مجموعه شعر «اندوه تحمیلی»، «این کشتی پراسرار» و «منظومه بازگشت» را مشترکاً به عنوان مجموعه شعرهای برگزیدهی سال ۱۳۹۳ اعلام میکند.»
آقای جورکش پس از دریافت این پیشنویس در ایمیلی به تاریخ یلدای ۹۴ که متن آن موجود است، مخالفت خود را با نتایج به دست آمده و بیانیهی فوق اعلام کرد. ایشان در آن ایمیل خطاب به من نوشته بود:
«حس مسئولیت درباره داوری که خود شما را هم درگیر کرده هرچه پیشتر میرویم مسائل حلنشدهای را برجسته میکند که در وضعیت فعلی راهحلی برای آن نمیبینم. به دو مورد آن اشاره میکنم: الف_ انتظارات از برگزاری جایزه شعر آیینی شاملو که تجسد وظیفه در قبال همروزگاران بوده و قرار است سالانه به شکل سعی و خطا بهبود داشته باشد، شایان آن است که با توجه به آرمانهای آن شاعر بر اساس معیارهایی تعیینشده از سوی بنیاد آغاز کند، یا با صرف وقت بیدریغ با تأملات و بحث اقناعی بر اساس ضروریترین نیازهای جامعه همراه شود.
ب_ در سرند اولیه دفترهای شعر کم و بیش با همین معیارها گزینش شد تا بعداً طی بحث و جدلی اقناعی انتخابهای نهایی صورت گیرد؛ شما بهتر میدانید که در ترکیب و شکل فعلی آنچه دست بالا را دارد، آرا شمارشی و بر اساس اکثریت است و بس.
این موارد و موارد دیگر لازم است بهروشنی در بیانیه انعکاس یابند که در این حال بیانیه از شکل خود خارج میشود. لذا جداً فقط به دو راه فکر میکنم؛ خواهش دارم یا به ملاحظه بیحوصلگی نسبت به شرکت در حرف و حدیثهای بعدی نام مرا از فهرست داوران محترم خارج کنید تا ناگزیر نباشم در حاشیههایی که احتمالاً بعد از اعلان نتیجه راه بیفتد وقت خود را صرف بحث و جدلی کنم برای کاری که انجام شده و رفته یا انصراف مرا از مرحله نیمه نهایی به هر شکل و عذری که کمتر درگیرکننده باشد اعلام بفرمایید.»
به درخواست انصراف شاپور جورکش من همان روز در پاسخ به ایمیل فوق، ایمیلی به شرح زیر برای آقای جورکش فرستادم: «شاپور جان سلام. تمام تلاش من این بود که بتوانیم به نتیجهای برسیم که همهی داوران از کلیت آن دفاع کنند. اشتباه من این بود که فکر میکردم لزومی ندارد همهی داوران از قبل با هم همنظر بوده باشند؛ وگرنه میشد چند نفر را انتخاب کنیم که از قبل معلوم است که به چه کتابهایی رأی خواهند داد. هدف ما این بود که آثار راهیافته به مرحلهی دوم را در معرض داوری افرادی با دیدگاههای متفاوت قرار دهیم تا انتخابهای نهایی ما یکسونگرانه نباشد. من گمان میکنم این هدف در انتخابهای ما تا حدودی تحقق یافته است. هر آدم منصفی اگر بیانیه ما را بخواند و ببیند که مثلاً فلان کتاب از ۹ رأی فقط ۵ رأی کسب کرده است، درخواهد یافت که آن کتاب از دیدگاه هیأت داوران ما در چه سطحی ارزیابی شده است. بنابراین چرا باید نگران اعلام این نتایج باشیم؟! ما خیلی صریح و روشن اعلام کردهایم که این ۹ نفر داور بودهاند و این کتابها این تعداد رأی آوردهاند. حالا ممکن است کسی بگوید این داورها واجد صلاحیت لازم نیستند. من مطمئنم هر گروه دیگری اگر به جای این گروه داوران بودند باز هم کسانی همین ایراد را میگرفتند. البته من که در انتخاب این داوران نقش اصلی را داشتهام از ترکیب این هیأت داوران و از صلاحیت تکتکشان در حوزهای که مد نظر من بوده است دفاع میکنم. بنابراین شاپور عزیز خواهش میکنم خیلی صریح و روشن به من بفرمایید با کجای کاری که صورت گرفته است مشکل دارید؟ خودتان خوب میدانید که من برای حساسیتها و وسواسهایتان همیشه احترام قائل بودهام، اما خواهش میکنم شما هم بپذیرید که دست کم بعضی وقتها باید به عقیدهی جمع احترام گذاشت و در کار جمعی چارهای جز پذیرش رأی اکثریت نیست. امیدوارم در ایمیل بعدی موافقت خودتان را اعلام و مرا از این سردرگمی خلاص کنید.»
چند ساعت بعد آقای جورکش پاسخ مرا در ایمیلی به شرح زیر داد: «حافظ عزیز مطمئن باشید که نظر من این نیست که با کنار کشیدن شانه خالی کنم و بودن یا نبودنم سبب درد سر شود. جایزهای به نام شاملو در خود طنین صدای خسته نیما و محمد مختاری را دارد که با «درک حضور دیگری» گره خورده و همین مفهوم هنوز برجستهترین نیاز جامعه از نظر من است و گمانم این است که از میان هیأت داوران ۹ نفره که انتخاب شما بوده، کمتر کسی حوصله داشته باشد تن به جر و بحثهای بعدی بدهد، جز پیش از همه خود شما، آقای درمنکی، خانم سلاجقه و من و خلاصه افرادی که دستی به ارتکاب نقد داشتهایم. میدانم افراد مورد نظر شما کسانی مثل آقایان محمد صنعتی، بابک احمدی، ناصر تقوایی و یوسف اباذری بودند که به هر دلیل –و شاید بهخاطر تجربه و شناخت از همین وضعیت– نپذیرفتند. اما هیأت فعلی هم که فقط به انتخاب شما بودند برای من همگی شایستهاند تا وقتی که مجال دیالوگ بدهند و به خاطر نداشتن وقت خود را از گفتوگو معاف نکنند و اگر شما دغدغهای داشته باشید، نباید از سوی من باشد که میدانید تمام وقت در حضور بودهام. چگونه دفاع میشود کرد از هیأتی که شما میدانستهاید وقتشان این همه ارزشمندتر از کاری است که به عهده گرفتهاند؟! بگذریم. من تا این مرحله نیمه نهایی انتخاب ۱۰ کتاب همه چیز را به عهده میگیرم ولی باور کنید اصلاً نمیتوانم از بقیه کار یعنی اعلان نتایج ۳ نفره دفاع کنم. اگر به خاطر نبود وقت قضیه را ماستمالی کنیم و برویم، شاید دوستانی که کمتر درگیر نفس شعرند بروند؛ اما شما و من دستکم نرفتهایم و تا مدتها درگیر خواهیم ماند و در نهایت هر پیشنهادی دارید به شرطی که به کاری مجبور نشویم که دلمان را راضی نمیکند، در خدمتم. چون دست کم اینجا هیچ دلیلی وجود ندارد که آدم به کار اجباری تن دهد که بعد بخواهد زیرش بزند. اگر از بن معتقد به چیزی نباشد و نتواند دفاع کند یک جا وامیدهد. بیانیه باید بتواند نشاندهنده تلاش و پیگیری هیأت داوران باشد که به نظر من نشاندهنده این تلاش نیست. آنچه به عقل ناقص من میرسد این است که جلسه حضوری بازتری بگذاریم و بنا بر ادله افراد بحثهای اقناعی جمعبندی شود و من هم در هر جلسهای که بگذارید حاضر میشوم. وگرنه همین دودلیها و تشتتی که در رأیگیری بوده هم در بیانیه نشان داده شود تا خود نشان وضعیت کلی شعر ما باشد. دلیل ندارد که بخواهیم با سیلی صورت خود را سرخ کنیم. شما در جریان بیشتر داوریها بودهاید و میدانید که مسئله جایزهها بیش از یک رفع تکلیف نبوده، این بار شاید به خاطر نام شاملو بشود کاری اساسیتر کرد. پیشنهاد دیگری داشته باشید ارادتمند در حضور شما هستم.»
من هم بلافاصله به ایمیل ایشان پاسخ دادم که «شاپور جان پیشنهاد شما را عیناً به داوران دیگر منتقل میکنم تا ببینم نظر آنها چیست. نتیجه را اطلاع خواهم داد.»
چند روز بعد به تاریخ پنجم دی ماه ۹۴ از آقای جورکش ایمیل دیگری دریافت کردم به عنوان «یک راه پیشنهادی دیگر» که به این شرح بود:
«حافظ عزیز، مرا ببخش که با وجود همه احساس دینی که در دوستی با شما داشتهام شاید با چنین تأخیری موجب تأخیر در اعلان نتایج داوران محترم و عقب افتادن برنامه هیأت محترم امنا و بخصوص رنجش شخص شما شدهام که نتوانستهام تا آخرین لحظه رأی قاطعی به همراهی با نتیجه فعلی داوری داشته باشم. نظر من همچنان این است که یا انصراف مرا از مرحله بعد از انتخاب ۲۲ یا ۱۰ کتاب شعر و انتخاب سه کتاب خواهشمندم بپذیرید یا نهایتاً اگر چنانچه قرار باشد بیانیه فعلی را همراهی کنم چنین نظری را –که بهگمانم با هر معیاری بسنجم– برایم قابل دفاع است با ترفندی در توضیح علت تأخیر عیناً یا با تغییراتی قید بفرمایید که؛ پنج کتاب مشترکا به جامعه فرهنگی معرفی میشود:
کتاب منظومه بازگشت به خاطر زبان سلیس و خوشخوان در ستایش طبیعت مادر،
کتاب اندوه تحمیلی به خاطر بازجست خاطرههای جنگ به زبانی تازه،
کتاب این کشتی پراسرار به خاطر تلاشهای شاعر در ثبت آموزههایی چون تکثیر حقیقت، نسبیگرایی در شعری چند صدایی،
کتاب روبهرو در سه پرده به خاطر در نظر داشتن تاریخ قومی و درونی کردن مفهوم درک دیگری و نگاه متوسع به سایر نحلههای فکری در شعر،
کتاب مدارک جعلی به خاطر به منظومه کشیدن دغدغهها و مسائل فرهنگی–تاریخی ما در بیانی زبان محور.»
مخالفت داوران با نظر شاپور جورکش
باوجود آنکه مایل نبودم اعلام نتایج خیلی زیاد به تأخیر بیفتد پیشنهاد آقای جورکش را با داوران دیگر در میان گذاشتم و خواهش کردم که موافقت کنند تا نشست دوم برگزار شود. من با توجه به اینکه آقای جورکش در ایمیل خود بر مفهوم «درک حضور دیگری» به عنوان برجستهترین نیاز جامعه تأکید کرده بود، به نتیجهی نشست پیشنهادشده خیلی خوشبین بودم. به هر حال دوستان موافقت کردند و نشست دوم داوران مدتی بعد در روز یکشنبه ۱۳ دی ماه برگزار شد. آقای جورکش زحمت کشید از شیراز به تهران آمد و جلسه با حضور ایشان و در غیاب آقای انوشه سالیانی و با اعلام این که آرایشان همانی است که قبلاً اعلام کرده است، برگزار شد. جلسهای طولانی و تا حدودی پرتنش بود. آقای جورکش مفصلاً به دفاع از کتاب «روبهرو در سه پرده» پرداخت و دلایل خود را در مورد این که آقایان علی باباچاهی و شمس لنگرودی نیازی به جایزه ندارند و بهتر است از آنها فقط تقدیر و جایزه به جوانها و از جمله آقای مرتجا داده شود، بیان کرد. داوران دیگر هم در رد پیشنهاد ایشان نظراتشان را گفتند ولی هیچیک از طرفین نتوانست دیگری را متقاعد کند. اینکه گفته شده اغلب داوران ساکت بودهاند دروغ محض است، خانمها ساری و سلاجقه و آقایان ضیمران، پوری، درمنکی و مقربین فعالانه در بحثها شرکت داشتند. خوشبختانه صحبتها و گفتو گوهای هر دو نشست در صورت جلسه ثبت شده و موجود است. کاش میشد متن کامل این صورت جلسهها را منتشر کنیم. بگذارید فقط چند نمونه را که با بحث اصلی ارتباط بیشتری دارد نقل کنم:
سلاجقه و جورکش در جلسه داوری چه گفتند؟
«آقای جورکش: سپاسگزارم که این فرصت به من داده شد. خاضعانه میخواهم خواهش کنم دوستان رأیهاشان را به من بدهند؛ من جبران خواهم کرد.(با خنده). به نظر من پنج کتاب به جامعه فرهنگی معرفی شود: منظومه بازگشت، اندوه تحمیلی، این کشتی پراسرار، روبهرو در سه پرده و مدارک جعلی... شاملو شاعر ملی است. در شهرستانها بسیار هوادار دارد. هیأت امنا از تهران بوده، داورها از تهرانند و ۳۲ شهرستان نادیده گرفته شدهاند. انتخاب این ۹ نفر اشتباه بوده، باید ۴ نفر از شهرستانها انتخاب میشدند. از این ۵ نفر که من پیشنهاد میکنم حداقل یک نفرشان از شهرستان است (روبهرو در سه پرده) شاعرش آدمی خاکی است. شعرش سنتز شعر ما است.»
«خانم سلاجقه: من تا حدودی با مسائل موافق بودم، اما بعد به نظرم رسید که با توجه به پیشنهاد آقای جورکش که اگر گوش ندید به من کنار میروم، احساس کردم داوری در چرخه معیوبی قرار گرفته. داوری مشکل دارد. یا باید از قبل بگویم شوراییه یا آرایی؟! وقتی آرایی است نمیشود یکی بیاد فقط نظراتش را بگوید و بقیه صرفاً رأی بدهند. اگر اقناعی است، باشد، اگرنه رأی بگیریم و رأی اکثریت تعیینکننده باشد. مسائلی که دارد مطرح میشود اگر از قبل میدانستم شرکت نمیکردم. مثلاً وقتی به ما میگویند کتابهایی که در یک سال منتشر شده، این متنها فارغ از پیشکسوتی، طبقه اجتماعی، جنسیت و... است. من فقط با متن سر و کار دارم نه چیز دیگر... فراخوان به همه کتابهای ایران بوده، من خودم داور تهرانی نیستم؛ کرمانی هستم. همه ما همین طوریم. من به پیش فرضهای پیشامتن اعتقاد ندارم.»
«آقای درمنکی: نباید حتماً به جوانها سهم بدهیم. جایزهی شاملو محل کشف استعداد نیست. جایزههای کوچک این کار را میکنند. اما جوایز مهم و اصلی چنین ریسکهایی نمیکنند. نام احمد شاملو سرمایهی نمادین ادبیات ما است؛ نباید باهاش بازی کرد.»
«آقای جورکش: من شعر نیمایی را ترجیح میدهم. جوانها میتوانند راه نیما را ادامه دهند. نسل من نمیتواند، جوانها میتوانند شعر دراماتیک بگویند.»
«آقای درمنکی: شما میخواهید ارزشی به نام شعر دراماتیک را بگذارید وسط. ممکن است من مفروضات دیگری داشته باشم. من نمیگویم به جوانها جایزه ندهیم؛ میگویم به صرف جوانگرایی جایزه ندهیم؛ نمیشود بگوییم چون این جایزه نظر مرا تأیید نمیکند من کنار میکشم. اگر آقای جورکش بخواهد به این دلیل کنار بکشد باید در بیانیه نوشته شود.»
«آقای جورکش: شمس و باباچاهی باید جایزهی یک عمر شاعری را بگیرند، نه این جایزه را.»
«آقای درمنکی: اگر اسم آقای مرتجا در فهرست نهایی بود شما راضی بودید.»
متأسفانه معلوم شد خوشبینی من در مورد ادعای «درک حضور دیگری» نابجا بود. آقای جورکش نیامده بود گفتوگو کند؛ آمده بود دیگران را «متقاعد» کند و تعجب میکرد که چرا هیچ کس در آن جمع حاضر نیست در برابر حقیقتی! که او به تنهایی کشف کرده است سر تعظیم فرود بیاورد؛ و نهایتاً استعفای خود را اعلام کرد و حاضر نشد در رأیگیری شرکت کند. در نتیجه و به ناچار بدون مشارکت ایشان، بار دیگر رأیگیری صورت گرفت و نتیجه زیر بهدست آمد (برگهی آرای داوران با دستخط خودشان موجود است.)
چطور کتابی، با یک رأی میتواند برگزیده باشد؟
خانمها فرشته ساری و پروین سلاجقه و آقایان احمد پوری، شهاب مقربین، خلیل درمنکی، انوشه سالیانی و محمد ضیمران آرای قبلی خود را بدون تغییر و همانند دفعهی قبل اعلام کردند. اما آقای عالیزاده با توجه به بحثهای مطرحشده رأی خود را با اندکی تغییر به شرح زیر اعلام کرد:
آقای عالیزاده: «اندوه تحمیلی»، «این کشتی پر اسرار»، «مدارک جعلی»
بدین ترتیب نتیجهی رأیگیری به این صورت تغییر کرد:
«این کشتی پراسرار» و «منظومه بازگشت» هر کدام پنج رأی
«اندوه تحمیلی» و «مدارک جعلی» هر کدام چهار رأی
«پذیرفتن» سه رأی
و«عشق پاشنه آشیل من بود»، «خدای مهربان باقی است»، «درخش شبانه سیب سیاه»، هر کدام یک رأی (جمعاً ۲۴ رأی) بدین ترتیب دو کتاب «این کشتی پراسرار» و «منظومه بازگشت» مشترکاً به عنوان برگزیدگان اول و دو کتاب «اندوه تحمیلی» و «مدارک جعلی» مشترکاً به عنوان برگزیدگان دوم معرفی شدند. با این حال آقای جورکش گویا همهی آن بحث و جدلها را فراموش کرده و این بار با فیگوری حق بهجانبتر پا به میدان گذاشته و به قول خودش همه را زیر سؤال برده است. اکنون من بار دیگر از ایشان میپرسم آخر چهطور میتوان انتظار داشت که یک کتاب با فقط یک رأی در فهرست برندگان گنجانده شود؟ من نمیدانم آقای جورکش با کدام منطق میتواند همین حق را برای هر یک از آن سه کتاب دیگر که هر کدام یک رأی داشتند قائل نشود! آیا مایی که زیر بار چنین باجخواهی آشکاری نرفتیم، به آرمان احمد شاملو و جایزهای که به نام اوست خیانت کردهایم، یا آنهایی که با دروغ و تهمت و افترا از هیچ کوششی برای تخریب جایزهی شعر احمد شاملو، آن هم با ماسک طرفداری از شاملو، فروگذار نمیکنند؟!
روزنامهی ایران، ۱۴ اسفند ۱۳۹۶، شمارهی ۶۷۳۳
ارسال نظر