یادداشت دوم پیرامون جایزه‌ی شاملو

«قربانی»

دوستانی پرسیدند که چرا در یادداشت قبلی مسئله را محدود به کتاب خودت و به اصطلاح شخصی کرده‌ای؟ یکی از محورهای مضمونی در آن کتاب، همسایگیِ نزدیکی با مفهوم و اسطوره‌ی قربانی دارد.

دوستانی پرسیدند که چرا در یادداشت قبلی مسئله را محدود به کتاب خودت و به اصطلاح شخصی کرده‌ای؟ یکی از محورهای مضمونی در آن کتاب، همسایگیِ نزدیکی با مفهوم و اسطوره‌ی قربانی دارد. ما همواره در حال قربانی کردن و قربانی شدن هستیم. طعمه و شکارگر مرتبا در حال تبدیل شدن به یکدیگر و به جای هم نشستن، حتی در آن واحد، هستند تا سازوکار قربانی پابرچا بماند و همچنان راز بقا و تداوم بقای موجودات باشد. از جمله و به ویژه در مورد انسان، یعنی همان پهلوان جلیل! از این چرخه گریزی نیست، اما آنچه در این گیرودار اهمیت دارد این است که چه چیزی فدای چه چیزی می‌شود و به چه بهایی. من در واقع خودم و آن کتاب را در این مقطع قربانی کردم. وگرنه در این نزدیک به سه دهه فعالیت‌های ادبی و حضور مستمر در عرصه‌ی فرهنگ و مطبوعات و... فکر نمی‌کنم حتی یک مورد هم پیدا شود که در مورد خودم ادعا و گزافه‌گویی کرده باشم. آنهایی که می‌شناسند حتما تصدیق می‌کنند که مشی همیشگی‌ام علی‌رغم بعضی نااهلی‌ها همواره سکوت بوده است، چرا که در مقابل عظمت بی حد و مرز ادبیات و هنر، بدیهی‌ست ده‌ها همچو منی اصلا به حساب نیایند. آن که چنین می‌کند اصل قضیه را نفهمیده و هرگز آن‌قدر مدهوش نشده است که دامنش از دست برود. پشت آن دعوای به ظاهر شخصی، البته مطالبه‌ای کلی‌تر و اساسی‌تر نهفته است. من این کتاب را تنها به عنوان یک نمونه‌ی عملی، با علم به این که حتما بعضی‌ها دستمایه‌ی هجوم و تهمتش می‌کنند، در معرض دید و قضاوت قرار دادم، تا فقط حرف نزده باشم. یقینا آثاری وجود دارند که قوی‌تر و پیشروتر هستند و این که کتاب‌های زیادی هم هستند در این سال که بنده هنوز موفق به خواندن‌شان نشده‌ام و دوستان صاحب اثر مختارند هر تصمیمی در موردشان بگیرند. از طرفی با توجه به همان معیارهایی که در بیانیه‌ی داوران آمده است فکر نمی‌کنم در خصوص این قربانی، از نقطه نظر اجتماعی بودن، پرداخت به انسان، ارتباط بیشتر با طیف وسیع‌تری از مخاطبان و... هم مشکلی وجود داشته باشد و بتواند زمینه‌ی سنجش خوبی را فراهم کند. به هر حال امیدوارم از این رهگذر فایده‌ای هر چند مختصر برای کل جریان و شاعران و کتاب‌ها در آینده حاصل شود و حتی تلنگری باشد برای دقت بیشتر در مرحله‌ی نهایی همین دوره. به قول معروف به همین سادگی‌ها که نیست. وگرنه بدیهی‌ست الان که موضوع تمام شده است من که نمی‌خواهم نتیجه را عوض کنم. پس بپذیریدش به عنوان یک طعمه‌ی ناقابل.

 اعتقاد دارم که جایزه‌ی شاملو در این مقطع، به دلایل متعدد برای شعر نیم‌جان ما دارای اهمیت است یا باید چنین باشد و فرق دارد با اغلب اتفاقات دیگری از این دست که اینجا و آنجا رخ می‌دهد. حتما اعترافات (بعضا مکتوب) خودِ دست‌اندرکان برخی جایزه‌های ریز و درشت محفلی و باندی و کاسبکارانه را شنیده یا خوانده‌اید که معلوم است آنچه انجام می‌دهند کمترین توجهی را در آدم‌های جدی بر نمی‌انگیزد. با توجه به انگیزه‌ها یا سطح دانش ادبی و بده بستان‌های کودکانه و خنده‌دار و... آن معرکه‌گیران توقعی هم از آن‌ها نمی‌رود. طعمه و شکارچی هر دو حقیرند و کسالت آور. چه آثاری که علی‌رغم ارزش بالا و حتی توجه عمومی خوانندگان جدی و پرداخته شدن‌های مکتوب و شفاهیِ قابل توجه در جامعه‌ی فرهنگیِ معتبر، به راحتی حذف می‌شوند و یا حتی خوانده نمی‌شوند. خب ما از آن جماعت اصلا انتظار و توقعی نداریم و آن‌ها را شایسته‌ی توجه و پیگیری نمی‌دانیم. آنجا ادبیات یک قربانی محض است. یک طعمه برای رسیدن به و کاسبیِ چیزهایی حال به هم زن که آدم شرمش می‌آید حتی به زبان‌شان بیاورد. آنها را با عقده‌ها و نیازها و معشوقه‌های نازل‌شان رها می‌کنیم تا در تکاپوی حقیرشان دست و پا بزنند چند صباحی. بدیهی‌ست که حساب تلاش‌های متعهدانه و دلسوزانه‌ی جمع‌های معدود دیگری که در هر برهه‌ای تکیه‌گاه قابل اعتنا و اعتماد ما هستند از آن‌هایی که ذکرش رفت جداست.

 جایزه‌ی شاملو اما در حال حاضر و در خلا صداهای جدی دیگر در این مقطع، با توجه به اتصال آن به نام شاملو و موسسه‌ای به این نام و صاحب موسسه که حی و حاضر است و جایگاه نمادینی در شعر امروز ما دارد، حیف است که مانند موارد بالا از کارایی بیفتد. و مهم‌تر از آن با توجه به همین جایگاه و موقعیت ویژه، این نهاد و فعالیت مذکور توان آن را دارد تا به صورت واقعی و جدی تاثیرگذار باشد و به شناسایی و معرفی شعر قابل اعتنای ما و برگرداندن اقبال مخاطبان یاری برساند؛ شعر و ادبیاتی با این همه بحران و مخاطب سرگردان که هر روز هم بر عمق فاجعه افزوده می‌شود.

 خواهش ما این است طمع ورزان حداقل از این یک مورد صرفنظر کنند. آیا واقعا بعد از مشاهده‌ی اتفاقات و نتایج این دو سه دوره، دیگر احتیاج به توضیح است که چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ یعنی بضاعت شعر ما این است؟ آیا با مشاهده‌ی خروجی کار هنوز آشکار نشده است که چه چیزی دارد قربانی چه چیزی می‌شود؟ آیا هنوز بوی همان گرفتاری‌های همیشگی به مشام نمی‌رسد؟ چرا با وجود این همه جوانان و شاعران و نویسندگان علاقه‌مند و فعال در فضای مجازی ـ به عنوان مثال ـ که در مورد موضوعات متعددی مشارکت می‌کنند، جز سکوت و بی محلی عجیب نسبت به این بیانیه‌ها چیزی نمی‌بینیم! این انتخاب‌ها چه تاثیری بر آینده‌ی آن آثار دارد؟ آیا این‌ها نشان دهنده‌ی این نیست که یک جای کار به شدت می‌لنگد؟

 بدیهی‌ست به خاطر حرمتی که برای اصل قضیه قائل هستیم لازم نیست که وقت خودمان را صرف پرداختن به موارد و جزئیات نازلی بکنیم که مبادا مورد سوء استفاده قرار گیرد. اما تا کی باید صرف‌نظر و سکوت کرد؟ به قول قدیمی‌ترها حرمت امامزاده به متولی آن است. بگذارید صریح‌تر باشیم. بنده از آیدای عزیز و آدم‌های موثر در این امر می‌خواهم که حساسیت و نظارت بیش‌تری بر کل قضیه داشته باشند، با دلسوزان و متخصصان بیش‌تری مشورت کنند، در خصوص صداها و نارضایتی‌های رو به گسترشِ علاقه‌مندان تحقیق بیش‌تری بکنند. و اگر لازم دانستند و تا دیر نشده تغییراتی را در کل روند اجرایی و تیم و نحوه‌ی داوری اعمال نمایند. چندین جریان در شعر امروز ما فعالیت جدی دارند. نباید اجازه داد که کل این تلاش و ظرفیتِ ایجاد شده، این بار با استفاده از نام و اعتبار زنده‌یاد شاملو، از روی ناآگاهی و یا فقر دانش ادبی و یا احیانا به صورت هدف‌مند و برنامه‌ریزی شده، توسط یک جمع محدود مخدوش گردد. 

 در پاسخ‌هایی که توسط برخی از دست‌اندرکاران به یادداشت قبلی‌ام داده شد، ببینید چگونه با دستانی خالی به میدان آمده‌اند! حیف! من همچنان بر دو خواهش قبلی‌ام اصرار دارم. درخواست عجیب و غریبی‌ نیست، لطفا برآورده‌اش کنند. در یادداشت بعدی در نظر دارم با تفصیل بیش‌تری به برخی موارد و واقعیات موجود ـ اگر صلاح باشد ـ بپردازم (از جمله منظورم از مهندسی که انگار سوال‌برانگیز شده است) و پیشنهادهایی به تصمیم‌سازان این جایزه و یا به طور کلی به دوستان شاعر ارائه نمایم.

طعمه‌ای برای طعمه‌ای دیگر
زیباتر از کرم‌های خاکی در زمان نیاز
برای دوخته شدن به قلاب ماهی‌گیری
همین طور زنده
جنبنده‌ای به روی زمین نیست
تمام تابستان را ماهی می‌گرفتم
صبوری می‌خواهد خیلی
تا فشار لذت‌بخشی بیاید به دستانت
تا تقلای قدرت‌مندِ یک ماهیِ احتمالی
مگر کسی هست فشار را نخواهد!
هر شکاری در حال شکاری
که من هم طعمه‌ای مناسب بودم
برای این خدایان به هم ریخته‌ی اسیر
در دست منجیان برگزیده
تا راه بیفتند (این منجیان برگزیده)
یک صبح زودِ پیش از سحر
به دنبال کرم‌های خاکی برای ماهی‌گیری
این ورزش مفرح توصیه شده
برای جسم و روح
تا فشار لذت‌بخشی بزند به دستان‌شان
که به دستان تو می‌زد
پخش می‌شد در سراسر بدنت
مثل وقتی که زیبایی زنی را شکار می‌کردی
که جلوه‌گری را به خونش ریخته‌اند
و نمی‌تواند مخفی کند
تاریخ استتار را گاهی مرور کن!
دو تا ساق پایت را به گل بزن
به قصد سبزی‌های خوردنی
خم شو به سمت زمین ببین!
استتار باستانی گوجه‌ها را درون برگ‌ها
وقتی که مخفی شده‌ای از دست خلایق
استتاری در کنار استتاری دیگر
برای شکاری دیگر
و استتاری دیگر
....

با احترام 

شمس آقاجانی

 

بازنشر از صفحه فیسبوک آقای شمس آقاجانی

 

 

ارسال نظر

دیگر رسانه‌ها

بیشتر

اطلاعیه و بیانیه‌ها