یادداشت سوم «شمس آقاجانی» پیرامون جایزه شعر شاملو
داوران نهایی
شمس آقاجانی، شاعر و منتقد شعر است. او از نخستین منتقدان دوره سوم جایزه شعر شاملو بود. درواقع میتوان نوشت که سه یادداشت او درباره این جایزه و شیوه داوریاش که او در فضای مجازی منتشر کرد نگاههای انتقادی به دوره سوم جایزه شاملو را حساس و باعث شد منتقدان فراوانی به شیوه انتخاب هیپت داوری ویا انتخاب آثار واکنش نشان دهند. به عبارتی بهتر می توان گفت یادداشت های سریالی شمس آقاجانی جریان نگاه انتقادی به جایزه شاملو در دوره سومش را باعث شد. بدیهی است که حساسیت به این جایزه هم به اعتبار نام شاملو و هم موسسه الف بامداد که همسرش آن را اداره می کند زیاد خواهد بود . یادداشت سوم آقاجانی درباره داوران جایزه را باهم میخوانیم. آقاجانی از جمله شاگردان کلاسهای شعر دکتر رضا براهنی در سالهای دهه ۱۳۷۰ بوده است. او به اعتقاد برخی از منتقدانش رویهای محافظهکارانه نسبت به دیگر شاگردان دکتر براهنی و البته همنسلان خود در یکی، دو دهه اخیر داشته است.
بر این باورم که سازوکار برگزاری جایزهی شاملو که در حال حاضر بهدلیل خلا موجود و دلایل دیگر از موقعیتی ویژه برخوردار است و یا به بیان بهتر میتواند برخوردار باشد، مسیر درستی را در این چند دوره طی نکرده است و اگر آسیبشناسی جدی نشود باید منتظر بود که هربار خسارتهایش بر مزایایش غلبهی بیشتری بکند و مانند موارد مشابه به سرنوشتی دچار شود که جز افسوسی دیگر، چیزی بر جای نگذارد. چرا؟
جناب حافظ موسوی در گفتوگوی منتشر شدهای، نقل به مضمون، اظهار میکند که ما داوران نهایی را (دورهی دوم) که تخصصی در زمینهی شعر نداشتند (و حتی بعضی از آن عزیزان که در حوزههای تخصص خود صاحبنظر و گرامی هستند، به اذعان خودشان مدتی طولانی پیگیر تحولات شعری نبودند و حتی شعر این سالها را نمیخواندند) عمدتا برای محک و بهعنوان ابژه درنظر گرفتیم نه سوژه، وگرنه انتخاب فنی و ادبی را ما قبلا در داوری اولیه (یعنی همان جمع سه نفرهی خودشان) انجام دادیم و در نتیجه اگر هر اثری از میان انتخابهای ما برگزیده میشد شایستگی ادبی لازم را داشت و مشکلی به وجود نمیآمد (با همین اعتمادبهنفس باورنکردنی!). و جالب اینکه دبیر محترم جایزه در آینده درنظر دارد تعداد کتابهای اولیه را به ۵ تا ۱۰ اثر برساند! همانطور که احتمالا به همین دلیل در این دوره از ۲۲ و ۱۷ اثر دو دورهی قبل به ۱۲ اثر رسانده شد (مطالب داخل پرانتز از من است ـ متن کامل گفتوگو در دوماهنامه «روزنه فرهنگی»).
بنابراین شایستگی و ادبیت آثار انتخابشده از بین تمامی آثاری که در طول یک سال از جریانها و گرایشهای مختلف منتشر شدند توسط آقایان محترم حافظ موسوی (ایضا به عنوان دبیر) و علیرضا عباسی (ایضا عضو هیئت داوری سه نفرهی دورهی حاضر) و علیرضا بهنام تضمین شدند. نقش داوران بهاصطلاح غیرمرتبط نهایی را هم که دیدیم چه بود. خوب دوستان عزیز، دیگر میخواهید چه اتفاقی بیفتد؟ آن وقت به بنده اعتراض میکنند که به چه جراتی، درخصوص داوران نهایی، از کلمه و تعبیر «ورطه» و «مسیر از پیش تعیینشده» استفاده کردم! با توجه به سیری که از ابتدا طی شد و به اینجا رسید، این جریان در آینده چه سمت و سویی پیدا خواهد کرد؟ پرسش سادهی ما این است که: چه کسی چنین مرجعیتی را در چنین وسعتی، آن هم تحت نام شاملو، به این دوستان خوب ما داده است؟ درست است که انجام این وظیفه از طرف موسسه بامداد به دبیر محترم سپرده شد، اما این تنها یک امانت است. اصولا چه ضرورتی دارد که این روش پر از اشکال و شائبه بهکار گرفته شود؟ بدیهیست مدیریت و یا هماهنگی احتمالی با یک جمع چنین محدودی که تقریبا تمام کار را خودشان تمام میکنند بسیار آسانتر خواهد بود از سپردن آثار متنوعتری به جمع بیشتر و پراکندهتری از داوران نهایی متخصص و صاحبنظر در حوزهی شعر. بحث ما اشخاص نیستند: این دو سه نفر نه، هر دو سه نفر دیگر. فکر میکنم کمکم دارد روشن میشود که چرا بنده در یادداشت اول از لفظ مهندسی استفاده کردم. البته در این مهندسی حتی این امکان هم هست که کسانی ناخواسته و ناآگاهانه مشارکت کنند. معمولا روال بر این است که در هر جایزهای، ابتدا داورانی اولیه ـ نه لزوما با تجربه و دانش تخصصی بالا ـ غربال درشتتری در دست دارند تا تعداد بیشتری از آثار و با تنوع رویکرد و سلیقه و... گزینش شوند و در نتیجه ضریب خطا پایینتر بیاید و حتیالامکان آثار مستحق احتمالی کمتری جا بمانند. غربال ریزتر در دستان متخصصان نهایی است. اما اینجا که تقریبا کل کار را یک جمع محدود تمام کردند! چرا دوستان ما اصرار دارند سرنا را از سر گشادش بزنند؟ در اینجا فعلا ما با اشخاص کاری نداریم و اتفاقا شخصینکردن موضوع یعنی همین. اما آیا با چنین سازوکاری احتمال بروز هر اتفاق ناخوشایندی تشدید نمیشود؟ حتما شما هم گپ و گفتهای فراوانی را از مسائل و روابط آشکار و پنهان پشتپرده و انگیزههای شخصی و اغلب نازل را شنیدهاید که متاسفانه هر روز دارد زیادتر هم میشود که بنده اصولا و فعلا تمایلی ندارم ـ مگر بهضرورت ـ وارد این بحثها شوم. صحت و سقمش و مستند بودن یا نبودنش موضوع ثانوی است. به همین دلیل در حال حاضر لزومی نمیبینم به چند پاسخ عجیب و غریبی که از برخی از دستاندرکاران جایزه به یادداشتهای قبلیام داده شد بپردازم، که فضا از این هم تیرهتر نشود. چون در گفتن بعضی چیزها ملاحظاتی لازم است. و نام شاملو و موسسهای با این نام و پابرجاییاش و ماندگاری این جایزه برای ما بسیار مهمتر است. اما شما میتوانید بروید و ببینید که کسانی از هر دو سمتِ مجریان و برندگان چه مسائلی را برملا میکنند. در صحبتی که با یکی دو تن از داوران محترم دورههای گذشته (به ویژه دورهی اول) داشتم به آنها تاکید کردم که اگر برخی از مسائل را در همان زمان بازگو میکردند یقینا جلوی بعضی از کجرویهای آینده گرفته میشد و ما امروز شاهد وضعیت مناسبتری بودیم. البته شاید آنها بخواهند که در وقت مقتضی توضیح دهند. بگذریم.
نکتهی دیگر اینکه یک داور درنهایت میتواند بگوید که از من خواسته شد که قضاوت کنم و من هم نظرم همین بود و تمام. پس یکبار دیگر و در درجهی اول باید برگردیم به سیستم و سازوکار اجرایی. مسئله اینجاست که حتی اگر هیچ سوءنیت و تمایلات شخصی و محفلی و کانالیزه شدهای هم تاکنون وجود نداشته است، نتایج حاصله و خروجی کار بهروشنی نشان میدهد که لازم است هرچه زودتر فکری به حال این سیستم گزینشیِ محدود و بسته کرد. سازوکار فعلی بهشدت شخصمحور است و کمترین سوءنیت و منفعتطلبی احتمالی میتواند موجب انحراف و اختلال در شفافیت، صداقت، پاسخگویی و حفظ بیطرفی جایزه شود و درنتیجه اهمیت ادبی آن را زیر سوال ببرد. و این در شان شعر ما و جایزهای با این نام و نشان و توان بالقوهی تاثیرگذاری آن نیست. میگویند از کوزه همان برون تراود که در اوست. تا در بر همین پاشنه بچرخد توقع بیشتری نمیرود. یا باید هربار از سطح توقعات و انتظارات کاست و یا اینکه بهطور کلی صرفنظر کرد و عطایش را به لقایش بخشید. که قریب به اتفاق خوانندگان، متاسفانه همین کار را کردهاند. اما ما این را نمیخواهیم.
شمس آقاجانی
ارسال نظر